حرفای بابا قوری
| ||
|
بیستون کنده شد و عشق به جایی نرسید
دیگر از تیشه ی فرهاد بدم میاید!
*************************
دلتنگ کودکیم!
یادش بخیر
قهر میکردیم تا قیامت
و لحظه ای بعد قیامت میشد!
*************************
در گذرگاه زمان بی دست و پا بودن خطاست
توپ چون بی دست و پاست
از این و اون پا میخورد
*************************
این روزها غم برای خوردن زیاد دارم
تو دیگر برایم لقمه نگیر...
************************* آرزوی قشنگی است کنار ردپای تو
*************************
درست متر کن !
آدم ها هم قد خودشان اند
نه هم قد تصورات تو....
ردپا داشتن
بر دشت سپید پوشیده شده از برف
اما هنوز
نه برف آمده و نه تو!
نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |